دلم تنگ شده است

برای صدایش

برای مراقب خودت باش گفتنش

برای وقت هایی که اسمش را صدا میزدم و جان دلم گفتن هایش به من جان میداد.

دلم تنگ شده است

برای چشمهایش

برای وقت هایی که آنقدر محو چشمانش میشدم

که حواسم از اطراف و تمام دنیا پرت میشد.

دلم تنگ شده است

برای دستهایش

برای آن دست هایی که هیچوقت رازش را نفهمیدم

 که گرفتنش در چله زمستان به تمام وجودت گرما میداد.

دلم برای تمام وجودش لک زده است.

دلتنگی کشیده ای بفهمی من چه میگویم؟؟؟

امیرعلی_اسدی


داستانکده تمام ,هایی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فلزیاب تبریز محمدبرقی اخبار تکنولوژی english sadi 4 مواد شیمیایی دانستنی های لازم برای یک سفر لذت بخش مبین تک اینجا همه چی هست